بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉

ساخت وبلاگ
به نام خالق هستی تقدیم به پدرهایی که فرزندان فقط نام خانوادگی را از آنها یدک میکشند.... تقدیم به پدرانی که هیچگاه فرزندان گرمی دستانشان را حس نکردند.... و پدرانشان بخاطره لجبازیه خاهر و برادرشان فرزندان و همسرانشان را رها می کنند... پدر عزیزم مگر من خودم خاستم که متولد شوم؟ که مرا چنین کنار گذاشتی 26سال است که چشم به راهم که روزی مثل فیلم های هندی تو را در جلویه کلاسم ببینم ولی افسوس دریغ از یک تلفن کاری که تو باید میکردی من انجام دادم... مسافت زیادی طی کردم وپرسان پرسان آمدم تا پیدایت کردم... وقتی خود را معرفی کردم گفتی نمیشناسمت.... چشمانم سیاهی رف....دنیا بر سرم خراب شد....با کوله باری از غم و درد و دلی شکسته تا بروجرد گریه کردم ولی نا امید نشدم چون دوستت دارم... تو که فرزند دیگری نداری و دیگر هم ازدواج نکردی... دوست داشتم در شهر آباو اجدادی پدرم زندگی کنم زیر سایه ی پدرم... بخدا مادرم هیچ چیز برایم کم نگذاشته ولی نبود تو شب و رورم را یک رنگ کرده.... چشم به راهت هستم که بیایی و حتی  آرزو دارم که در مراسم عروسیم باشی حتی اگر یک روز به عمرم مانده پدر داشته باشم... پدرعزیزم!آیا همان خاهرها و برادرهایت که زندگیمان را بخاطرشان از هم پاشیدی امروز به شما اجازه میدهند که در زندگیشان دخالت کنی؟ مادرم خیلی تلاش کرد کهبتواند رابطه ای بین من و شما ایجاد کند ولی از هر راهی که رفت عمه ها و عنوهایه بزرگوار مانع شدند... چرا؟چرا؟چرا؟ چه شبهایی که در زیر پتو آرام آرام گریه کردم و بالشم خیس خیس شد.... و امیدهایی که بخاطرع نبوده تو به یاس تبدیل شدند... عمه جان!عموجان!گاهی میخاستم که نفرین  کنم به کسانی که باعث این جدایی شدند و بگویم فرزندانتان مثل من شوند...ولی دلم نیامد...چون بچه بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahinnikpey6965 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 17:12

به نام خالق هستی تقدیم به پدرهایی که فرزندان فقط نام خانوادگی را از آنها یدک میکشند.... تقدیم به پدرانی که هیچگاه فرزندان گرمی دستانشان را حس نکردند.... و پدرانشان بخاطره لجبازیه خاهر و برادرشان فرزندان و همسرانشان را رها می کنند... پدر عزیزم مگر من خودم خاستم که متولد شوم؟ که مرا چنین کنار گذاشتی 26سال است که چشم به راهم که روزی مثل فیلم های هندی تو را در جلویه کلاسم ببینم ولی افسوس دریغ از یک تلفن کاری که تو باید میکردی من انجام دادم... مسافت زیادی طی کردم وپرسان پرسان آمدم تا پیدایت کردم... وقتی خود را معرفی کردم گفتی نمیشناسمت.... چشمانم سیاهی رف....دنیا بر سرم خراب شد....با کوله باری از غم و درد و دلی شکسته تا بروجرد گریه کردم ولی نا امید نشدم چون دوستت دارم... تو که فرزند دیگری نداری و دیگر هم ازدواج نکردی... دوست داشتم در شهر آباو اجدادی پدرم زندگی کنم زیر سایه ی پدرم... بخدا مادرم هیچ چیز برایم کم نگذاشته ولی نبود تو شب و رورم را یک رنگ کرده.... چشم به راهت هستم که بیایی و حتی  آرزو دارم که در مراسم عروسیم باشی حتی اگر یک روز به عمرم مانده پدر داشته باشم... پدرعزیزم!آیا همان خاهرها و برادرهایت که زندگیمان را بخاطرشان از هم پاشیدی امروز به شما اجازه میدهند که در زندگیشان دخالت کنی؟ مادرم خیلی تلاش کرد کهبتواند رابطه ای بین من و شما ایجاد کند ولی از هر راهی که رفت عمه ها و عنوهایه بزرگوار مانع شدند... چرا؟چرا؟چرا؟ چه شبهایی که در زیر پتو آرام آرام گریه کردم و بالشم خیس خیس شد.... و امیدهایی که بخاطرع نبوده تو به یاس تبدیل شدند... عمه جان!عموجان!گاهی میخاستم که نفرین  کنم به کسانی که باعث این جدایی شدند و بگویم فرزندانتان مثل من شوند...ولی دلم نیامد...چون بچه بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahinnikpey6965 بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت: 15:07

به نام خالق هستی تقدیم به پدرهایی که فرزندان فقط نام خانوادگی را از آنها یدک میکشند.... تقدیم به پدرانی که هیچگاه فرزندان گرمی دستانشان را حس نکردند.... و پدرانشان بخاطره لجبازیه خاهر و برادرشان فرزندان و همسرانشان را رها می کنند... پدر عزیزم مگر من خودم خاستم که متولد شوم؟ که مرا چنین کنار گذاشتی 26سال است که چشم به راهم که روزی مثل فیلم های هندی تو را در جلویه کلاسم ببینم ولی افسوس دریغ از یک تلفن کاری که تو باید میکردی من انجام دادم... مسافت زیادی طی کردم وپرسان پرسان آمدم تا پیدایت کردم... وقتی خود را معرفی کردم گفتی نمیشناسمت.... چشمانم سیاهی رف....دنیا بر سرم خراب شد....با کوله باری از غم و درد و دلی شکسته تا بروجرد گریه کردم ولی نا امید نشدم چون دوستت دارم... تو که فرزند دیگری نداری و دیگر هم ازدواج نکردی... دوست داشتم در شهر آباو اجدادی پدرم زندگی کنم زیر سایه ی پدرم... بخدا مادرم هیچ چیز برایم کم نگذاشته ولی نبود تو شب و رورم را یک رنگ کرده.... چشم به راهت هستم که بیایی و حتی  آرزو دارم که در مراسم عروسیم باشی حتی اگر یک روز به عمرم مانده پدر داشته باشم... پدرعزیزم!آیا همان خاهرها و برادرهایت که زندگیمان را بخاطرشان از هم پاشیدی امروز به شما اجازه میدهند که در زندگیشان دخالت کنی؟ مادرم خیلی تلاش کرد کهبتواند رابطه ای بین من و شما ایجاد کند ولی از هر راهی که رفت عمه ها و عنوهایه بزرگوار مانع شدند... چرا؟چرا؟چرا؟ چه شبهایی که در زیر پتو آرام آرام گریه کردم و بالشم خیس خیس شد.... و امیدهایی که بخاطرع نبوده تو به یاس تبدیل شدند... عمه جان!عموجان!گاهی میخاستم که نفرین  کنم به کسانی که باعث این جدایی شدند و بگویم فرزندانتان مثل من شوند...ولی دلم نیامد...چون بچه بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahinnikpey6965 بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1401 ساعت: 17:16

_تلگرام داری؟ +بله. _اینستاگرام داری؟ +بله. _گوگِل پِلاس و کِلَش چطور؟ +بله. _زندگی چی؟داری؟ +نه!میشه لینکشو برام بفرستی؟                 بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahinnikpey6965 بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 13:49

به نام خالق هستی تقدیم به پدرهایی که فرزندان فقط نام خانوادگی را از آنها یدک میکشند.... تقدیم به پدرانی که هیچگاه فرزندان گرمی دستانشان را حس نکردند.... و پدرانشان بخاطره لجبازیه خاهر و برادرشان فرزندان و همسرانشان را رها می کنند... پدر عزیزم مگر من خودم خاستم که متولد شوم؟ که مرا چنین کنار گذاشتی 26سال است که چشم به راهم که روزی مثل فیلم های هندی تو را در جلویه کلاسم ببینم ولی افسوس دریغ از یک تلفن کاری که تو باید میکردی من انجام دادم... مسافت زیادی طی کردم وپرسان پرسان آمدم تا پیدایت کردم... وقتی خود را معرفی کردم گفتی نمیشناسمت.... چشمانم سیاهی رف....دنیا بر سرم خراب شد....با کوله باری از غم و درد و دلی شکسته تا بروجرد گریه کردم ولی نا امید نشدم چون دوستت دارم... تو که فرزند دیگری نداری و دیگر هم ازدواج نکردی... دوست داشتم در شهر آباو اجدادی پدرم زندگی کنم زیر سایه ی پدرم... بخدا مادرم هیچ چیز برایم کم نگذاشته ولی نبود تو شب و رورم را یک رنگ کرده.... چشم به راهت هستم که بیایی و حتی  آرزو دارم که در مراسم عروسیم باشی حتی اگر یک روز به عمرم مانده پدر داشته باشم... پدرعزیزم!آیا همان خاهرها و برادرهایت که زندگیمان را بخاطرشان از هم پاشیدی امروز به شما اجازه میدهند که در زندگیشان دخالت کنی؟ مادرم خیلی تلاش کرد کهبتواند رابطه ای بین من و شما ایجاد کند ولی از هر راهی که رفت عمه ها و عنوهایه بزرگوار مانع شدند... چرا؟چرا؟چرا؟ چه شبهایی که در زیر پتو آرام آرام گریه کردم و بالشم خیس خیس شد.... و امیدهایی که بخاطرع نبوده تو به یاس تبدیل شدند... عمه جان!عموجان!گاهی میخاستم که نفرین  کنم به کسانی که باعث این جدایی شدند و بگویم فرزندانتان مثل من شوند...ولی دلم نیامد...چون بچه بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahinnikpey6965 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 13:49

به نام خالق هستی تقدیم به پدرهایی که فرزندان فقط نام خانوادگی را از آنها یدک میکشند.... تقدیم به پدرانی که هیچگاه فرزندان گرمی دستانشان را حس نکردند.... و پدرانشان بخاطره لجبازیه خاهر و برادرشان فرزندان و همسرانشان را رها می کنند... پدر عزیزم مگر من خودم خاستم که متولد شوم؟ که مرا چنین کنار گذاشتی 26سال است که چشم به راهم که روزی مثل فیلم های هندی تو را در جلویه کلاسم ببینم ولی افسوس دریغ از یک تلفن کاری که تو باید میکردی من انجام دادم... مسافت زیادی طی کردم وپرسان پرسان آمدم تا پیدایت کردم... وقتی خود را معرفی کردم گفتی نمیشناسمت.... چشمانم سیاهی رف....دنیا بر سرم خراب شد....با کوله باری از غم و درد و دلی شکسته تا بروجرد گریه کردم ولی نا امید نشدم چون دوستت دارم... تو که فرزند دیگری نداری و دیگر هم ازدواج نکردی... دوست داشتم در شهر آباو اجدادی پدرم زندگی کنم زیر سایه ی پدرم... بخدا مادرم هیچ چیز برایم کم نگذاشته ولی نبود تو شب و رورم را یک رنگ کرده.... چشم به راهت هستم که بیایی و حتی  آرزو دارم که در مراسم عروسیم باشی حتی اگر یک روز به عمرم مانده پدر داشته باشم... پدرعزیزم!آیا همان خاهرها و برادرهایت که زندگیمان را بخاطرشان از هم پاشیدی امروز به شما اجازه میدهند که در زندگیشان دخالت کنی؟ مادرم خیلی تلاش کرد کهبتواند رابطه ای بین من و شما ایجاد کند ولی از هر راهی که رفت عمه ها و عنوهایه بزرگوار مانع شدند... چرا؟چرا؟چرا؟ چه شبهایی که در زیر پتو آرام آرام گریه کردم و بالشم خیس خیس شد.... و امیدهایی که بخاطرع نبوده تو به یاس تبدیل شدند... عمه جان!عموجان!گاهی میخاستم که نفرین  کنم به کسانی که باعث این جدایی شدند و بگویم فرزندانتان مثل من شوند...ولی دلم نیامد...چون بچه بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahinnikpey6965 بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 5:19

در داستان مولوی،شاگردان یک مکتب خاته از اینکه استادشان بیمار نمیشود تا کلاس تعطیل شود،ناراحت اند!

کودکان مکتبی از اوستاد          رنج دیدند از ملال و اجتهاد

مشورت کردند در تعویق کار       تا معلم در فتد در اضطرار

چون نمی آید ورا رنجوریی؟      که بگیرد چند روز او را دوری

بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉...
ما را در سایت بچه هایی که فقط نام پدر را یدک می کشند...😉 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahinnikpey6965 بازدید : 116 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1396 ساعت: 3:37